طنزنو

Search Engine Optimization and Free Submission
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنزنو

دوستى پدران سبب خویشاوندى میان فرزندان است و خویشاوندى را به مودّت بیشتر نیاز است تا مودّت را به خویشاوندى . [نهج البلاغه]

 مهدی فلاحعلیپور  دوشنبه 84/2/19  ساعت 8:0 عصر  

یعنی میشه؟


آدم شکمو: یعنی میشه اونقدر غذا داشته باشم که هرچی بخورم بازهم تموم نشه

معلم: یعنی میشه تموم دانش آموزام زبر و زنگ باشند که من مجبور نشم یه درس رو دوبار تکرار کنم

عاشق: یعنی میشه کسی که دوستش دارم خودش بیاد التماس کنه که تو رو خدا بیا منو بگیر منم براش ناز کنم

مغازه دار: یعنی میشه یه روز بیام مغازه ببینم جلوی مغازه ام صف کشیدن و مشتریها منتظر من هستند

رمان نویس: یعنی میشه یه کتاب بنویسم هنوز چاپ نشده نایاب بشه حتی گیر خودم نیاد

پلیس: یعنی میشه یه روز بیاد کسی خلاف نکنه منم مجبور بشم خودم خلاف کنم

دوشیزه سن بالا: یعنی میشه یه روز بیاد اینقدر خواستگار داشته باشم که برای انتخاب اونا گیج بشم

خواستگار: یعنی میشه یه دختر خوشگل با سواد پیدا بشه که خونه و ماشین و طلا از من نخواد

کدخدا: یعنی میشه جمعیت دهکده اینقدر زیاد بشه که مجبور بشیم به جای دهکده دوستی بگیم قاره دوستی

طنز نویس دهکده: یعنی میشه یک روز کل دهکده به نوشته های طنزم نظر بدند



کاری از : مهدی علی پور
alipoor_56@yahoo.com : پست الکترونیکی


نظرات شما ()

 مهدی فلاحعلیپور  پنج شنبه 84/2/8  ساعت 7:17 عصر  

تقلب تقلبی



بعداز اینکه خونه مون رو عوض کردیم به ناچار من هم به مدرسه جدید رفتم. تو این گیر و دار کلی از درس امم عقب افتاده بودم و موضوعاتی که سر کلاس معلم توضیح میداد برام کمی سنگین بود. از اونجایی که تو شانس همیشه یه خرده آخر صف هستم معلم خبر گرفتن امتحان رو در چند روز آینده بهمون داد من که میدونستم نمیتونم تا اون روز خودمو آماده امتحان کنم بدجور دمق بودم. بالاخره روز امتحان فرارسید معلم بعد از جابه جا کردن بچه ها ورقه امتحان رو بین بچه ها پخش کرد من رو هم پیش یکی از شاگرداش نشووند

بعد از اینکه بدقت سوالها رو مرور کردم هیچ سوال آشنایی پیدا نکردم انگار که دارم یه خبر جدید میخونم هاج و واج مونده بودم که چیکار کنم همه داشتند مثل آدمهای گشنه که تازه به غذا رسیده باشند سوالات رو قورت میدادند، منم عین خنگها این ور و اونور نگاه میکردم. یک دفعه فکر پلیدی به ذهنم خطور کرد وقتی دیدم همکلاسی بغل دستی ام به سرعت باد داره سوالات رو جواب میده تصمیم گرفتم از روی دست اون تقلب کنم! نکته عجیب این بود که معلم ما رو میدید ولی به روی خودش نمیاورد به هر زحمتی بود کل سوالات رو از روی ورقه دوست تازه ام پاسخ دادم و با خوشحالی جلسه امتحان رو ترک کردم

چند روز بعد معلم با یک مشت ورقه اصلاح شده وارد کلاس شد و با صدای طنز آلود گفت بچه ها گوش کنید میخوام نخبه کلاس رو بهتون معرفی کنم و اسم من رو با صدای بلند صدا کرد من که کمی شوکه شده بودم پای تخته سیاه رفتم معلم ادامه داد این دوست جدیدمون حتی تقلب کردن هم بلد نیست از روی خنگترین شاگرد کلاس تقلب کرده اون شده هشت این بنده خدا شده هفت. من که از خجالت مثل لبو سرخ شده بودم تازه فهمیدم که چرا روز امتحان معلم به تقلب کردن من گیر نداده بود

کاری از : مهدی علی پور


نظرات شما ()

 مهدی فلاحعلیپور  چهارشنبه 84/2/7  ساعت 5:45 عصر  

خاطره خوشی که تلخ شد

 

 



بازار کسب وکار خیلی خراب شده بود و بندرت جنسی میفروختم تا اینکه اون روز یه مشتری خوب به پستم خورد تقریبا" هم سن خودم بود وآدم خوش رویی بود کلی خرید کرد نوبت به حساب کتاب که رسید یه خانومی با یک ضبط خبرنگاری وارد مغازه شد و بعد از احوال پرسی گفت من از طرف رادیو هستم و گزارش تهیه میکنم میخواستم بدونم از روز عروسی تون خاطره شیرینی دارید که برای شنوندگانمون تعریف کنید مشتری من گفت من که خاطره تلخی دارم نگم بهتره من پریدم وسط حرفشون و گفتم من خاطره شیرینی دارم اگه اجازه میدید تعریف کنم اون خانوم گفت بفرمایید  منم گفتم راستش رو بخواهید بعد از مراسم عروسی ما یعنی من و عروس خانوم تصمیم گرفتیم همه مهمونها رو سر کار بگذاریم و با یک ماشین دیگه تنهایی به گذشت و گذار بپردازیم همین شد که با یک وانت داغون فرار کردیم ولی از شانس بد یکی از مهمونا ما رو دید و دنبال ما افتاد من که نمیخواستم نقشه ام لو بره در حین رانندگی پیچیدم توی کوچه ولی محکم به یک ماشین عروس برخورد کردم وماشین روداغون کردم بعد  که دیدم کل مهمون های عروس و داماد به سمت ما هجوم اوردن گاز ماشین رو گرفتم به هر زحمتی بود فرار کردم. در همین لحظه مشتری من با کنجکاوی پرسید معذرت میخوام شما کجا تصادف کردید !  وقتی اسم خیابون رو از زبون من شنید مثل شیر زخمی به سمتم هجوم اورد. خرید که از من نکرد هیچ کلی هم کتکم زد جالب تر اینکه نفهمیدم خانوم گزارشگر کی رفته بود


نظرات شما ()

فهرست


5649 :کل بازدید
0 :بازدید امروز

موضوعات وبلاگ


حضور و غیاب


یــــاهـو

لوگوی خودم


طنزنو

جستجوی وبلاگ من


 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان


لینک دوستان


آوای آشنا


اشتراک


 

آرشیو


طراح قالب